Efficient market hypothesis

فرضیه‌ بازار کارآمد (EMH) چیست؟

بازار کارآمد بازاری است که در آن اطلاعات موجود بلافاصله بر قیمت اوراق بهادار تاثیر می‌گذارد. مفهوم بازار کارا بر این فرض استوار است که سرمایه‌گذاران در تصمیمات خرید و فروش خود تمام اطلاعات مربوط را در قیمت سهام لحاظ خواهند کرد.

فرضیه‌ بازار کارآمد (EMH) چیست؟

بازار کارآمد (efficient market)، بازاری است که در آن اطلاعات موجود بلافاصله بر قیمت اوراق بهادار تاثیر می‌گذارد. مفهوم بازار کارا بر این فرض استوار است که سرمایه‌گذاران در تصمیمات خرید و فروش خود تمام اطلاعات مربوط را در قیمت سهام لحاظ خواهند کرد. فرضیه بازار کارآمد یکی از بنیان‌های نظریه‌های مدرن مالی است، ولی این فرضیه بسیار بحث‌برانگیز و گاهاً مورد مناقشه است.

طرفداران این فرضیه می‌گویند گشتن به دنبال سهم‌هایی که ارزششان کمتر از حد واقعی است یا تلاش برای پیش‌بینی رفتار بازار بر اساس تحلیل‌های فاندامنتال یا تکنیکال بی‌فایده است. در ادامه با تعریف این فرضیه و مفهوم آن بیشتر آشنا خواهید شد.

بازار کارآمد بازاری است که در آن اطلاعات موجود بلافاصله بر قیمت اوراق بهادار تاثیر می‌گذارد. مفهوم بازار کارا بر این فرض استوار است که سرمایه‌گذاران در تصمیمات خرید و فروش خود تمام اطلاعات مربوط را در قیمت سهام لحاظ خواهند کرد.

مفهوم بازار کارا به این معنی است که اطلاعات به محض آشکار شدن سریعاً بر قیمت‌ها تاثیر می‌گذارد. طبق فرضیه بازار کارا تغییرات قیمت ناشی از اطلاعات موجود است. بر اساس این نظریه، هیچکس نمی‌تواند در بلندمدت به طور سیستماتیک بیشتر از میزان ریسکی که متحمل شده است، بازده کسب کند.

در چنین بازاری، قیمت سهام انعکاسی از اطلاعات مربوط به آنهاست و تغییرات قیمت‌ها دارای الگوی خاص و قابل پیش‌بینی نیست. در نتیجه تغییرات قیمت‌ها مستقل از یکدیگر هستند و به صورت تصادفی اتفاق می‌افتند. به عبارتی تغییرات امروز قیمت مستقل از تغییرات قیمت دیروز است برای این که این تغییرات، بر اساس واکنش سرمایه گذاران نسبت به اطلاعات جدید و مستقل است که هر روز در بازار ارائه می‌شود.

ویژگی‌های بازار کارآمد

۱-قیمت اوراق بهادار در برابر اطلاعات جدید به صورتی سریع و دقیق واکنش نشان دهد.

۲-تغییر در بازده مورد انتظار بر اساس صرف ریسک و نرخ بهره متعلق به دوره‌های زمانی گذشته مورد توجه قرار می گیرد.
این نوشته از سایت فینمگ کپی برداری شده است. برای خواندن ادامه این مطلب لینک روبرو را کلیک کنید

۳-تغییر در قیمت سهم براساس سایر رویدادهای تصادفی مورد بحث قرار می گیرد.

۴-هیچ قاعده داد و ستدی نمی‌تواند از طریق تجربیات شبیه‌سازی شده، بازده بهتری بدست آورد.

۵-سرمایه‌گذاران متخصص نمی‌توانند به صورت فردی یا گروهی به بازدهی‌های برتر یا بیشتر دست یابند.

بر اساس فرضیه بازار کارآمد، سهم‌ها همیشه در بازارهای بورس با ارزشی منصفانه معامله می‌شوند، به همین خاطر خرید سهم در قیمت‌های پایین و فروش آن در قیمت‌های بالا غیرممکن است.

در نتیجه، با انتخاب هوشمندانه سهام یا زمان‌بندی در بازار نمی‌توان از این قاعده اجتناب کرد، و تنها راهی که برای به دست آوردن بازدهی‌های بیشتر وجود دارد این است که سرمایه گذاری‌های پرریسک‌تری انجام شود.

با وجود این که دانشگاهیان در حمایت از EMH به مدارک و استدلالات بسیاری اشاره می‌کنند، ولی به همان میزان نیز اختلاف عقیده وجود دارد. برای مثال، سرمایه‌گذارانی چون وارن بافت در بازه‌های زمانی طولانی مدت به طور پیوسته موفق‌تر از بازار عمل کرده‌اند، امری که بر اساس تعاریف فرضیه‌ بازار کارآمد غیرممکن است.

مخالفان این نظریه اما به وقایعی نظیر سقوط بازار بورس در سال ۱۹۸۷ اشاره می‌کنند که در خلال آن شاخص صنعتی داو جونز (DJIA) روزانه ۲۰ درصد کاهش پیدا کرد. آن‌ها بر همین اساس می‌گویند قیمت سهام می‌تواند فاصله‌ زیادی نسبت به ارزش واقعی خود پیدا کند.

فرضیه‌ بازار کارآمد چه معنایی برای سرمایه‌گذاران دارد؟

طرفداران EMH معتقدند با توجه تصادفی بودن بازار، سرمایه‌گذاران با سرمایه گذاری در سبدهای کم-هزینه و غیرفعال می‌توانند عملکرد بهتری داشته باشند. اطلاعاتی که از تحقیق شرکت Morningstar در ماه ژوئن ۲۰۱۵ به دست آمده، این ادعاها را تایید می‌کند.

Morningstar بازدهی مدیران فعال را در همه‌ی دسته‌بندی‌ها با ترکیبی از صندوق‌های سرمایه‌گذاری مبتنی بر شاخص و صندوق‌های قابل معامله در بورس (ETF) مقایسه کرده است. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که با گذر سال‌ها، تنها دو گروه از مدیران فعال موفق شدند نسبت به ۵۰ درصد از مواقع صندوق‌های غیرفعال بهتر عمل کنند. این دو گروه نیز صندوق رشد کوچک و صندوق بازارهای در حال توسعه‌ی گوناگون بوده‌اند.

سرمایه‌گذاران می‌توانند با سرمایه گذاری در صندوق‌های شاخص کم-هزینه یا صندوق‌های قابل معامله در بورس در کلیه‌ی دسته‌بندی‌های دیگر، از جمله ارزش بالا و رشد بالای بازار آمریکا، عملکرد بهتری داشته باشند. هرچند درصدی از مدیران فعال در برهه‌هایی نسبت به صندوق‌های غیرفعال بهتر عمل کرده‌اند، اما چالش اصلی برای سرمایه‌گذاران تشخیص این موارد است. تعداد مدیران فعالی که بتوانند به طور پیوسته از رقبای غیرفعال خود بهتر عمل کنند، کمتر از ۲۵ درصد است.

انتقادات وارد بر فرضیه‌ بازار کارآمد

۱-نخست، در فرضیه‌ بازار کارآمد فرض می‌شود که همه‌ سرمایه‌گذاران، تمام اطلاعات موجود را دقیقا به یک صورت درک می‌کنند. ولی وجود روش‌های متعدد برای تجزیه‌ و‌ تحلیل و ارزش‌گذاری سهام، اعتبار فرضیه‌ی بازار کارامد را به چالش می‌کشد.

برای نمونه اگر سرمایه‌گذاری به دنبال سهامِ کم‌ارزش‌گذاری‌شده باشد، در حالی که سرمایه‌گذار دیگری، سهام را بر اساس پتانسیل رشد آن ارزیابی کند، این ۲ سرمایه‌گذار به ارزیابی متفاوتی از ارزش متعارف بازار سهام رسیده‌اند.

بنابراین، یکی از استدلال‌های موجود علیه فرضیه‌ بازار کارامد به این اشاره دارد که چون سرمایه‌گذاران، سهام را به شکل‌های متفاوتی ارزش‌گذاری می‌کنند، تعیین اینکه ارزش سهام در بازار کارا چه باید باشد، غیرممکن است.

۲-دوم اینکه، بر اساس فرضیه‌ بازار کارآمد هیچ سرمایه‌گذاری نمی‌تواند به سودآوری بیشتری نسبت به سرمایه‌گذار دیگری برسد که مقدار وجوه سرمایه‌گذاری شده‌ یکسانی با او دارد؛ وقتی می‌گوییم آنها از اطلاعات یکسانی برخوردار هستند، یعنی آنها فقط می‌توانند به بازده یکسانی دست یابند. ولی طیف وسیع بازده‌های سرمایه‌گذاری به‌دست آمده توسط سرمایه‌گذاران، صندوق‌های سرمایه‌گذاری و غیره، خلاف این را نشان می‌دهد.

اگر هیچ سرمایه‌گذاری، مزیتی نسبت به سایر سرمایه‌گذاران نداشت، آیا این بازده‌های سالانه در صنعت صندوق سرمایه‌گذاری متقابل (که طیف وسیعی شامل زیان‌های بسیار زیاد تا سودآوری‌های ۵۰ درصدی یا حتی بیشتر را تشکیل می‌دهد)، امکان‌پذیر بود؟

بر اساس فرضیه‌ بازار کارامد، اگر فعالیت یک سرمایه‌گذار سودآور باشد، به این معنی است که فعالیت تمام سرمایه‌گذاران دیگر نیز سودآور خواهد بود، در حالی که در واقعیت، همیشه این‌طور نیست.

۳-نکته سوم به این مسئله اشاره دارد که بر اساس فرضیه‌ بازار کارآمد، هیچ سرمایه‌گذاری نباید بر بازار پیروز شود یا از میانگین بازده سالانه‌ای که تمام سرمایه‌گذاران و صندوق‌ها می‌توانند با استفاده از بیشترین تلاش خود به آن دست یابند، فراتر برود.

این مسئله (همان‌طور که بسیاری از کارشناسان بازار، اغلب مدعی هستند) به‌طور طبیعی می‌تواند به این نکته اشاره داشته باشد که بهترین استراتژی سرمایه‌گذاری، صرفا قرار دادن تمام وجوه سرمایه‌گذاری فرد در صندوق سرمایه‌گذاری مبتنی بر شاخص است، که بر اساس سطح کلی سودآوری یا زیان شرکت، افزایش یا کاهش می‌یابد.

در حالی که نمونه‌های فراوانی از سرمایه‌گذارانی وجود دارد که پیوسته بر بازار پیروز می‌شوند؛ فقط کافی است نگاهی به نمونه وارن بافت (Warren Buffett) بیندازید تا فردی را مشاهده کنید که هر سال توانسته است از میانگین‌های بازار بالاتر برود.

افزایش کارآمدی بازار

اگرچه انتقاد از فرضیه‌ بازار کارا، کارِ نسبتا ساده‌ای است ولی ممکن است که کاربرد آن در حال افزایش باشد. با افزایش سیستم‌های رایانه‌ای موجود برای تجزیه‌ و‌ تحلیل سرمایه‌گذاری‌ها در سهام، معاملات و شرکت‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها به طور فزاینده‌ای، بر اساس روش‌های تحلیلی بنیادی یا ریاضی دقیق، خودکار می‌شوند.

بعضی از رایانه‌ها (با فرضِ برخورداری از قدرت و سرعت مناسب) می‌توانند بلافاصله تمام اطلاعات موجود را پردازش کنند و حتی این تحلیل‌ها را به یک اقدام تجاری فوری ترجمه کنند.

با وجود افزایش استفاده از رایانه، هنوز هم بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها توسط انسان گرفته می‌شود و بنابراین، مشمول خطای انسانی خواهد بود. حتی در سطح سازمانی نیز، استفاده از دستگاه‌های تحلیلی، همگانی و فراگیر نیست. با وجود اینکه موفقیت سرمایه‌گذاری در بازار سهام، بیشتر به دلیل مهارت افراد یا سازمان‌های سرمایه‌گذار است، افراد همیشه در جست‌وجوی روش‌هایی نتیجه‌بخش برای دستیابی به بازدهی بالاتری نسبت به میانگین‌های بازار هستند.

برای دستیابی به کارایی بیشتر در بازار، باید معیارهای زیر رعایت شوند:

۱-دسترسی همگانی به سیستم‌های سریع و پیشرفته‌ی تحلیل قیمت‌گذاری؛

۲-وجود سیستم تحلیل قیمت‌گذاری سهامی که به طور جهانی پذیرفته شده باشد؛

۳-دخالت نداشتنِ احساسات انسانی در تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری؛

۴-تمایل تمام سرمایه‌گذاران به پذیرش این مسئله که بازده یا زیان آنها، با بازده یا زیانِ تمام شرکت‌کنندگان دیگر در بازار، کاملا برابر باشد. ولی در واقعیت، نمی‌توان تصور کرد که حتی یکی از این معیارهای بازار کارا رعایت شود.